1 . منصرف کردن
[فعل]

dissuader

/disɥade/
فعل گذرا
[گذشته کامل: dissuadé] [حالت وصفی: dissuadant] [فعل کمکی: avoir ]

1 منصرف کردن باز داشتن، دلسرد کردن

  • 1.Je voulais acheter un nouvel ordinateur mais le prix m'en a dissuadé.
    1. می‌خواستم یک کامپیوتر جدید بخرم اما قیمتش مرا منصرف کرد.
  • 2.Ses amis ont essayé de la dissuader de partir.
    2. دوستانش سعی کردند او را از رفتن بازدارند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان