خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حبس
[اسم]
l'emprisonnement
/ɑ̃pʀizɔnmɑ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
حبس
(عمل) زندانی کردن
1.En avouant sa culpabilité, il a évité l'emprisonnement.
1. با اعتراف کردن به گناهش [تقصیرش] او از حبس (شدنش) جلوگیری کرد.
2.Il est condamné à huit ans d'emprisonnement.
2. او به 8 سال حبس محکوم شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
emprise
empresser
empressement
empreinte carbone
empreinte
emprisonner
emprunt
emprunter
emprunteur
emprunté
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان