خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ورم کردن
2 . افزایش دادن
3 . متورم کردن
[فعل]
enfler
/ɑ̃flˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: enflé]
[حالت وصفی: enflant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
ورم کردن
متورم شدن، باد کردن
1.Enfler ses joues
1. گونههایش ورم کردن
2
افزایش دادن
بالا بردن
1.Les pluies avaient enflé la rivière.
1. باران سطح رودخانهها را بالا برد.
3
متورم کردن
1.L'hydropisie enfle le corps
1. هیدروپیزی بدن را متورم میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
enflammé
enflammer
enfiévré
enfin
enfiler
enfoncement
enfoncer
enfouir
enfourcher
enfourner
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان