خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فرار کردن
2 . ناپدید شدن
[فعل]
s'enfuir
/ɑ̃fɥiʀ/
فعل بی قاعده
فعل بازتابی
[گذشته کامل: enfui]
[حالت وصفی: enfuyant]
[فعل کمکی: être ]
صرف فعل
1
فرار کردن
گریختن
1.Il s'enfuit devant l'incendie.
1. او قبل از آتشسوزی فرار کرده است.
2.Le feu a poussé tous les animaux à s'enfuir.
2. آتش تمام حیوانات را به فرار کردن واداشت.
2
ناپدید شدن
1.Le mal dont j'ai souffert s'est enfui comme un rêve.
1. دردی که من تحمل کردم مثل یک رویا ناپدید شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
enfreindre
enfourner
enfourcher
enfouir
enfoncer
enfumer
engageant
engagement
engager
engagé
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان