خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیشطرح
2 . نشانه
[اسم]
l'esquisse
/ɛskis/
قابل شمارش
مونث
1
پیشطرح
طراحی اولیه (نقاشی)
1.Ce n'est qu'une esquisse.
1. این فقط یک طراحی اولیه است.
2.La mairie a montré une esquisse de son projet de rénovation urbaine.
2. شهردار پیشطرحی از پروژه نوسازی شهریاش را ارائه داده است.
2
نشانه
اثر
1.l’esquisse d’un changement
1. اثر یک تغییر
تصاویر
کلمات نزدیک
esquinter
esquimau
espérer
espérance de vie
espérance
esquisser
esquiver
essai
essai clinique
essai pilote
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان