خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انفجار
2 . فوران (احساسات)
3 . افزایش سرسامآور
[اسم]
l'explosion
/ɛksplozjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
انفجار
مترادف و متضاد
déflagration
détonation
1.Heureusement, personne n'a été blessé dans l'explosion.
1. خوشبختانه هیچکس در انفجار زخمی نشدهاست.
entendre une forte explosion
صدای یک انفجار شدید را شنیدن
Les habitants de la ville ont entendu une forte explosion à quelques kilomètres de la ville.
ساکنان شهر صدای یک انفجار شدید را به فاصله چند کیلومتر دورتر از شهر شنیدند.
mourir dans l'explosion
در انفجار مردن
Ils devaient mourir dans l'explosion.
آنها باید در انفجار مرده باشند.
2
فوران (احساسات)
غلیان
مترادف و متضاد
débordement
démonstration
jaillissement
une explosion de révolte/de joie...
فوران شورش/شادی...
1. J'ai vu l'explosion de joie dans ses yeux.
1. من غلیان شادی را در چشمانش دیدم.
2. Le Président de la République a montré une explosion de colère en parlant de la malaise planétaire.
2. رئیس جمهور حین حرف زدن درباره آن مشکل محیطزیستی فوران خشمش را نشان داد. [بسیار خشمگین شد.]
3
افزایش سرسامآور
مترادف و متضاد
augmentation
croisement
développement
l'explosion démographique/de la demande/de l’offre...
افزایش سرسامآور جمعیت/تقاضا/عرضه...
1. Dans les années 50 et 60, l'Iran a rencontré l'explosion démographique.
1. در سالهای 50 و 60 ایران افزایشی سرسامآور در جمعیت را تجربه کردهاست.
2. L'explosion des nouvelles technologies bouleverse l'information.
2. افزایش سرسامآور تازههای تکنولوژی، اطلاعات را دگرگون میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
explosif
exploser son record
exploser
explorer
exploration
export
exportateur
exportation
exporter
exposant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان