خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیان کردن
2 . افکار خود را بیان کردن
3 . حاکی بودن از
4 . گرفتن (آبمیوه)
[فعل]
exprimer
/ɛkspʀime/
فعل گذرا
[گذشته کامل: exprimé]
[حالت وصفی: exprimant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
بیان کردن
نشان دادن
مترادف و متضاد
afficher
extérioriser
manifester
cacher
exprimer quelque chose
چیزی را نشان دادن
1. Certaines personnes peuvent exprimer facilement leurs sentiments.
1. برخی افراد میتوانند به آسانی احساساتشان را نشان دهند.
2. Elle exprima son étonnement en haussant les sourcils.
2. با شانه بالاانداختن تعجبش را نشان داد.
3. Sa bouche bée exprimait son étonnement.
3. دهان بازش تعجبش را نشان میداد.
2
افکار خود را بیان کردن
حرف خود را زدن
(s'exprimer)
مترادف و متضاد
parler
s'extérioriser
s'exprimer facilement/bien...
حرف خود را راحت/بهخوبی... زدن
1. Il s'exprime bien.
1. او بهخوبی حرف خود را میزند.
2. Il s'exprime très facilement en public.
2. او در جمع خیلی راحت افکار خود را بیان میکند.
3
حاکی بودن از
نشانه (چیزی) بودن
مترادف و متضاد
révéler
traduire
dissimuler
exprimer quelque chose
حاکی از چیزی بودن
1. Sa bouche bée exprimait son étonnement.
1. دهان بازش حاکی از تعجب بود.
2. Son regard exprimait une vive satisfaction.
2. نگاهش حاکی از رضایتی زیاد بود.
4
گرفتن (آبمیوه)
درآوردن
مترادف و متضاد
presser
exprimer le jus d'un citron/d'un fruit
آب لیمو/میوه را گرفتن
1. Il exprimait le jus d'une orange.
1. آو آب یک پرتقال را میگرفت.
2. Ma mère exprime le jus d'un citron pour moi.
2. مادرم برای من آب یک لیمو را میگیرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
exprimable
expressément
expressivité
expressionnisme
expression
expropriation
expropriation pour cause d'utilité publique
exproprier
exprès
expulser
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان