1 . بیرون کردن 2 . دفع
[اسم]

l'expulsion

/ɛkspylsjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 بیرون کردن بیرون انداختن

  • 1.La police procède à l'expulsion des manifestants.
    1. پلیس دست به بیرون کردن معترضین می‌زند.
  • 2.Le conseil va discuter de l'expulsion d'un de ses membres.
    2. شورا در مورد بیرون کردن یکی از اعضایش بحث خواهد کرد.

2 دفع تخلیه

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان