خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تنبل
[صفت]
fainéant
/fɛneɑ̃/
قابل مقایسه
1
تنبل
1.Ce garçon fainéant n'a rien fait sauf dormir toute la journée.
1. این پسر تنبل جز تمام روز خوابیدن هیچ کاری انجام نداد.
2.Il ne fait rien de la journée, il est fainéant.
2. او تمام روز هیچ کاری انجام نمیدهد، او تنبل است.
تصاویر
کلمات نزدیک
faim
faillite
faillir
faille
faiblir
fainéantise
faire
faire appel
faire beau
faire breveter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان