Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
À
à
Æ
æ
Ç
ç
È
è
É
é
Ê
ê
Ë
ë
Î
î
Ï
ï
Ô
ô
Œ
œ
Ù
ù
Û
û
Ü
ü
1 . کوتاهی کردن
2 . (همراه مصدر) نزدیک بود
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
faillir
/fajiʀ/
فعل گذرا و ناگذر
صرف فعل
1
کوتاهی کردن
قصور کردن، عمل نکردن
2
(همراه مصدر) نزدیک بود
چیزی نمانده بود (که)
1.J'ai failli tomber.
1. من نزدیک بود بیفتم.
2.Notre projet a failli échouer.
2. چیزی نمانده بود که طرح ما شکست بخورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
faille
faiblir
faiblesse
faiblement
faible
faillite
faim
fainéant
fainéantise
faire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان