خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جمعیت
2 . یک عالمه
[اسم]
la foule
/ful/
قابل شمارش
مونث
1
جمعیت
ازدحام
1.La foule a applaudi les gagnants.
1. جمعیت برندهها را تشویق کرد.
2.La foule s'est massée sur les Champs-Élysées pour le 14 juillet.
2. جمعیت (مردم) برای 14 ژوئیه در خیابانهای شانزه لیزه دور هم جمع شدند.
2
یک عالمه
عده زیادی، زیاد
1.J’ai une foule de choses à faire ce week-end.
1. آخر هفته کارهای زیادی دارم انجام بدهم.
2.Une foule de supporters
2. عده زیادی طرفدار
تصاویر
کلمات نزدیک
foulard
fouiner
fouine
fouillé
fouillis
fouler
foulure
foulée
four
fourbi
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان