خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ترمز
2 . مانع
[اسم]
le frein
/fʀɛ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
ترمز
1.Frein à main
1. ترمز دستی
2.Frein hydraulique
2. ترمز هیدرولیک
2
مانع
سد، بازدارنده
1.La présence de policiers est un frein à l'incivisme.
1. حضور پلیس مانعی برای رفتارهای ضد اجتماعی است.
2.Le chômage est un frein à la croissance.
2. بیکاری سدی در (راه) رشد است.
تصاویر
کلمات نزدیک
freezer
free-lance
fredonner
fraîcheur
fraîchement
frein à main
freinage
freiner
frelaté
frelon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان