Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . پول
[اسم]
le fric
/fʀik/
قابل شمارش
مذکر
1
پول
مایه
informal
1.Il travaille beaucoup et gagne beaucoup de fric.
1. او خیلی کار میکند و خیلی پول کسب میکند.
2.Je me fais du fric en achetant et en revendant des voitures.
2. من با خرید و فروش دوبارهی ماشینها برای خودم مایه جور میکنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
friandise
friand
friable
freudien
freud
friche
friction
frictionner
frigidaire
frigide
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان