[فعل]

frictionner

/fʀiksjɔne/
فعل گذرا
[گذشته کامل: frictionné] [حالت وصفی: frictionnant] [فعل کمکی: avoir ]

1 مالش دادن مالیدن

  • 1.Elle frictionne sa peau avec une lotion parfumée.
    1. او پوستش را با یک لوسیون خوشبو مالش می‌دهد.
  • 2.Elles frictionnèrent toutes leurs mains pour se réchauffer.
    2. آنها برای گرم شدن، همه، دستهایشان را می‌مالند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان