خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . یخچال
[اسم]
le frigo
/fʀigo/
قابل شمارش
مذکر
1
یخچال
1.J'ai trouvé ça dans le frigo la nuit dernière.
1. شب گذشته این را در یخچال پیدا کردهام.
2.Ton cheesecake préféré est au frigo.
2. چیزکیک مورد علاقهات در یخچال است.
تصاویر
کلمات نزدیک
frigide
frigidaire
frictionner
friction
friche
frigorifique
frileux
frimas
frime
frimer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان