خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چروک کردن
[فعل]
froisser
/fʀwase/
فعل گذرا
[گذشته کامل: froissé]
[حالت وصفی: froissant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
چروک کردن
مچاله کردن
1.En sortant de la valise, les chemises sont froissées.
1. به هنگام بیرون آوردن از چمدان، پیراهنها چروک هستند.
2.Le sèche-linge a froissé ma chemise.
2. ماشین خشک کن پیراهنم را چروک کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
froissement
froideur
froidement
froid
frivole
froissé
fromage
fromager
fromagerie
froment
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان