خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آمیختگی
2 . ذوب
3 . ادغام
[اسم]
la fusion
/fyzjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
آمیختگی
اختلاط
1.Fusion des cœurs
1. آمیختگی قلبها
2
ذوب
گداز، گداخت
1.Le point de fusion de la glace
1. نقطه ذوب یخ
2.Température de fusion
2. دمای ذوب
3
ادغام
یکی شدن
1.Ces deux entreprises sont devenues une seule entité après leur fusion
1. این دو شرکت پس از ادغامشان به یک نهاد تبدیل شدهاند.
2.La fusion de ces deux sociétés crée un grand groupe.
2. ادغام این دو شرکت یک گروه بزرگ به وجود آورده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
fusiller
fusillade
fusilier
fusil-mitrailleur
fusil
fusionner
fusée
futaie
futile
futilité
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان