خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ولخرجی کردن
2 . هدر دادن
[فعل]
gaspiller
/gaspije/
فعل گذرا
[گذشته کامل: gaspillé]
[حالت وصفی: gaspillant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
ولخرجی کردن
بیخودی پول خرج کردن
1.J'essaie de ne pas gaspiller mon argent.
1. من تلاش میکنم بیخودی پول خرج نکنم.
2.Ma sœur gaspille son argent.
2. خواهرم ولخرجی میکند.
2
هدر دادن
اسراف کردن
1.Gaspiller l'eau en période de sécheresse.
1. هدر دادن آب در زمان خشکسالی.
2.Le jeune homme a gaspillé la fortune de son père.
2. مرد جوان ثروت پدرش را هدر داده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
gaspillage
gaspard
gascon
gascogne
gas-oil
gastro-entérite
gastronome
gastronomie
gastronomique
gauche
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان