خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آشپزی
[صفت]
gastronomique
/gastʀɔnɔmik/
قابل مقایسه
[حالت مونث: gastronomique]
[جمع مونث: gastronomiques]
[جمع مذکر: gastronomiques]
1
آشپزی
مربوط به غذا و پخت و پز
1.Cette culture gastronomique a forgé ma passion et je suis devenu cuisinier.
1. این فرهنگ آشپزی [فرهنگ مربوط به پخت و پز] علاقهی من را شکل داد و من آشپز شدم.
2.J'ai acheté un guide gastronomique.
2. من یک کتاب راهنمای آشپزی خریدهام.
تصاویر
کلمات نزدیک
gastronomie
gastronome
gastro-entérite
gaspiller
gaspillage
gauche
gauchement
gaucher
gaucherie
gauchiste
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان