خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اخم
2 . شکلک
[اسم]
la grimace
/gʀimas/
قابل شمارش
مونث
1
اخم
1.Faire la grimace.
1. اخم کردن.
2.Ses grimaces reflètent bien l'intensité de sa douleur.
2. اخمهایش کاملا نشاندهنده شدت دردش است.
2
شکلک
ادا و اصول
1.Les enfants aiment bien faire des grimaces.
1. بچهها خیلی دوست دارند شکلک دربیاورند.
2.Les grimaces comiques d'un clown.
2. ادا و اصول خندهدار یک دلقک.
تصاویر
کلمات نزدیک
grillé
grillon
griller
grille-pain
grille de refroidissement
grimacer
grimaçant
grimer
grimpant
grimper
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان