خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . غرش کردن
2 . توبیخ کردن
[فعل]
gronder
/gʀɔ̃de/
فعل ناگذر
[گذشته کامل: grondé]
[حالت وصفی: grondant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
غرش کردن
1.J'entends gronder les canons.
1. غرش کردن توپها را میشنوم.
2.Pendant l'orage, le tonnerre grondait au loin.
2. به هنگام توفان، رعد در دوردست غرش میکرد.
2
توبیخ کردن
دعوا کردن
1.La maman a grondé son enfant qui avait traversé la rue sans regarder.
1. مامان بچهاش را توبیخ کرد که بدون نگاه کردن از خیابان عبور کرده بود.
2.Ma mère m'a grondé parce que j'ai cassé une assiette.
2. مادرم من را دعوا کرد چون یک بشقاب را شکستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
grondement
grommeler
groin
grognon
grogner
groom
gros
gros titre
groseille
groseille à maquereau
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان