خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لباس پوشیده
2 . رسمی (لباس)
3 . شیک
[صفت]
habillé
/abije/
قابل مقایسه
1
لباس پوشیده
دارای لباس، ملبس
1.Elle demande si vous êtes habillé.
1. او میپرسد که (آیا) شما لباس پوشیدهاید.
2.Tu es entièrement habillé, Mac.
2. "مک" تو کاملا لباس پوشیده [ملبس] هستی.
2
رسمی (لباس)
1.Je porterai une chemise habillée pour l'entretien.
1. برای مصاحبه یک پیراهن رسمی خواهم پوشید.
3
شیک
قشنگ
1.Je déteste sortir habillée dans ce quartier.
1. من از شیک بیرون رفتن در این محله متنفرم.
تصاویر
کلمات نزدیک
habilleur
habiller
habillement
habiliter
habileté
habit
habitable
habitacle
habitant
habitat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان