خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دست داشتن (در چیزی)
[اسم]
l'implication
/ɛ̃plikasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
دست داشتن (در چیزی)
درگیری، دخالت
1.À ce jour, son implication dans ce meurtre n'est pas prouvée.
1. در آن روز، دست داشتن او در این قتل اثبات نشد.
2.L'implication de cet homme dans le cambriolage n'est pas claire.
2. دست داشتن این مرد در سرقت مشخص نیست.
تصاویر
کلمات نزدیک
implanté
implanter
implantation
implant
implacablement
implicite
implicitement
impliquer
impliqué
implorer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان