1 . ضمنی 2 . ناگفته‌ها
[صفت]

implicite

/ɛ̃plisit/
قابل مقایسه
[حالت مونث: implicite] [مذکر قبل از حرف صدادار: implicite] [جمع مونث: implicites] [جمع مذکر: implicites]

1 ضمنی تلویحی، سربسته

  • 1.Son signe de tête était une autorisation implicite.
    1. حرکت سرش یک اجازه ضمنی بود.
[اسم]

l'implicite

/ɛ̃plisit/
قابل شمارش مذکر

2 ناگفته‌ها حرف‌های نگفتنی

  • 1.L'implicite dans une biographie.
    1. ناگفته‌ها در یک زندگینامه.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان