خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زیرساخت (ساختمان)
[اسم]
l'infrastructure
/ɛ̃fʀastʀyktyʀ/
قابل شمارش
مونث
1
زیرساخت (ساختمان)
زیربنا
1.Le pont de Normandie est un bel exemple d'infrastructure.
1. پل "نرماندی" نمونه زیبایی از (بنای) زیرساخت است.
2.Les vieilles maisons avaient une infrastructure en bois.
2. خانههای قدیمی زیربنای چوبی داشتند.
تصاویر
کلمات نزدیک
infrarouge
infranchissable
infraction
infra
infos
infroissable
infructueux
infuser
infusion
infâme
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان