خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چروک نشدنی
[صفت]
infroissable
/ɛ̃fʀwasabl/
قابل مقایسه
[حالت مونث: infroissable]
[جمع مونث: infroissables]
[جمع مذکر: infroissables]
1
چروک نشدنی
بشور و بپوش
1.C'est infroissable et assez élégant pour le boulot et une sortie.
1. چروک نشدنی و نسبتا شیک برای محل کار و بیرون رفتن است.
2.C'était un tissu infroissable, imperméable.
2. پارچهای چروک نشدنی و ضد آب بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
infrastructure
infrarouge
infranchissable
infraction
infra
infructueux
infuser
infusion
infâme
inférieur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان