خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نامعقول
2 . هنگفت
3 . دیوانه
4 . بیمعنی
[صفت]
insensé
/ɛ̃sɑ̃se/
قابل مقایسه
1
نامعقول
عجیب، غریب، غیرعادی
1.Ces énormes et insensés lustres de verre
1. این لوسترهای شیشهای بزرگ و غیرعادی
2
هنگفت
قابل ملاحظه
1.Des sommes insensées
1. مبالغ هنگفت
3
دیوانه
بیعقل
1.Les insensés sont enfermés dans un hôpital.
1. دیوانهها در یک بیمارستان محبوس شدهاند.
2.Un type insensé.
2. یک آدم بیعقل.
4
بیمعنی
بیهوده، پوچ، واهی
1.Espoir insensé
1. امید واهی
تصاویر
کلمات نزدیک
insensiblement
insensible
insensibilité
insensibiliser
insee
insertion
insidieux
insigne
insignifiant
insinuation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان