1 . مستقر شدن 2 . نصب کردن 3 . نصب کردن 4 . مستقر کردن 5 . منصوب کردن
[فعل]

s'installer

/ɛ̃stale/
فعل بازتابی
[گذشته کامل: installé] [حالت وصفی: installant] [فعل کمکی: être ]

1 مستقر شدن جای گرفتن، اقامت کردن

مترادف و متضاد emménager se fixer déménager
s'installe quelque part
جایی مستقر شدن
  • 1. Il s'installe à Téhéran pour se rapprocher de sa famille.
    1. او در تهران مستقر می‌شود تا به خانواده‌اش نزدیک باشد.
  • 2. Ils se sont installés dans une ancienne ferme.
    2. آنها در مزرعه‌ای قدیمی مستقر شده‌اند.
  • 3. On doit d'bord s'installer quelque part.
    3. ابتدا باید جایی مستقر شویم.

2 نصب کردن قرار دادن، گذاشتن، کار گذاشتن (installer)

مترادف و متضاد placer poser
installer quelque chose
چیزی را نصب کردن
  • 1. Il a installé l'antenne parabolique sur la toile.
    1. او آنتن را روی سقف نصب کرد.
  • 2. Mon père a installé la bibliothèque dans le couloir.
    2. پدرم کتابخانه را در راهرو نصب کرد [قرار داد.]

3 نصب کردن دانلود کردن (installer)

مترادف و متضاد télécharger
installer un logiciel/un programme...
نرم‌افزار/برنامه... را نصب کردن
  • 1. Exécutez le programme après l'avoir installé.
    1. بعد از نصب برنامه، آن را اجرا کنید.
  • 2. J'ai installé le logiciel sur mon ordinateur.
    2. من نرم‌افزار را روی کامپیوترم نصب کردم.

4 مستقر کردن جای دادن، خانه دادن (installer)

مترادف و متضاد loger
Installer quelqu'un
کسی را مستقر کردن
  • 1. Ils ont installé leur fils dans leur maison de campagne.
    1. آنها پسرشان را در خانه‌ای در روستا مستقر کردند.
  • 2. Le gouvernement a déjà installé les réfugiés dans la campagne.
    2. دولت، پناهجویان را در حاشیه شهر قبلاً مستقر کرده‌است.

5 منصوب کردن (installer)

مترادف و متضاد introniser destituer
installer quelqu'un
کسی را منصوب کردن
  • Le Premier ministre a installé le magistrat le 27 octobre.
    نخست‌وزیر در 27 اکتبر رئیس دادگاه را منصوب کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان