1 . تعاملی
[صفت]

interactif

/ɛ̃tɛʀaktif/
قابل مقایسه
[حالت مونث: interactive] [مذکر قبل از حرف صدادار: interactif] [جمع مونث: interactives] [جمع مذکر: interactifs]

1 تعاملی هم‌کنشی، فعل و انفعالی

  • 1.Il anime une émission de télé interactive.
    1. او یک برنامه تلویزیون تعاملی اجرا می‌کند.
  • 2.Le multimédia est utilisé pour créer et partager du contenu interactif.
    2. رسانه برای ایجاد و به اشتراک‌گذاری محتوای تعاملی استفاده می‌شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان