1 . بازیگر 2 . مترجم (شفاهی) 3 . مفسر 4 . سخنگو
[اسم]

l'interprète

/ɛ̃tɛʀpʀɛt/
قابل شمارش مذکر
[جمع: interprètes] [مونث: interprète]

1 بازیگر اجراکننده

  • 1.Le choix des interprètes de ce film était excellent.
    1. انتخاب بازیگران این فیلم عالی بود.
interprète féminine/masculine
بازیگر زن/مرد
  • Elle a reçu le prix de la meilleure interprète féminine.
    او جایزه بهترین بازیگر زن را دریافت کرد.

2 مترجم (شفاهی)

  • 1.Cette interprète parle couramment plusieurs langues.
    1. این مترجم به چند زبان براحتی صحبت می‌کند.
Interprète d'une conférence internationale
مترجم یک کنفرانس بین‌المللی

3 مفسر تاویل کننده

Interprète des rêves
مفسر خواب‌ها

4 سخنگو

faire l'interprète
سخنگو بودن
  • Il se fait l'interprète de ses collègues lors des réunions.
    او در طی جلسه سخنگوی همکارانش خواهد بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان