خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اجرا (بازیگری)
2 . تفسیر
[اسم]
l'interprétation
/ɛ̃tɛʀpʀetasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
اجرا (بازیگری)
1.L'interprétation de cet acteur est très originale.
1. اجرای این بازیگر بسیار مبتکرانه [بدیع] است.
2.L'interprétation des acteurs est remarquable.
2. اجرای بازیگران درخشان است.
2
تفسیر
شرح، برداشت
1.Interprétation d'un texte.
1. برداشت از یک متن.
2.L'interprétation de son discours sera très importante.
2. تفسیر خطابهاش بسیار مهم خواهد بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
interprétariat
interprète
interposer
interphone
interpeller
interpréter
interpréteur
interrogateur
interrogatif
interrogation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان