خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تفسیر کردن
2 . (نقش) بازی کردن
3 . اجرا کردن (موسیقی)
[فعل]
interpréter
/ɛ̃tɛʀpʀete/
فعل گذرا و ناگذر
صرف فعل
1
تفسیر کردن
تعبیر کردن
2
(نقش) بازی کردن
(نقش) ایفا کردن
1.C'est son premier rôle au théâtre, il interprète Hamlet.
1. این اولین نقش او در تئاتر است، او نقش هملت را بازی میکند.
2.Interpréterun personnage.
2. نقش یک شخصیت را بازی کردن.
3
اجرا کردن (موسیقی)
تصاویر
کلمات نزدیک
interprétation
interprétariat
interprète
interposer
interphone
interpréteur
interrogateur
interrogatif
interrogation
interrogatoire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان