خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حکم
[اسم]
le jugement
/ʒyʒmɑ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
حکم
قضاوت، داوری
1.L'accusé connaîtra le jugement de la cour demain.
1. متهم حکم دادگاه را فردا خواهد دانست.
2.Le prévenu attend son jugement.
2. متهم منتظر حکمش است.
تصاویر
کلمات نزدیک
juge de touche
juge de lignes
juge d'instruction
juge
judo
jugeote
juger
juger bon de
juguler
jugé
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان