خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قضاوت کردن
[فعل]
juger
/ʒyʒe/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: jugé]
[حالت وصفی: jugeant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
قضاوت کردن
داوری کردن، نظر دادن
1.Attendez de voir des résultats avant de juger mon travail.
1. قبل از نظر دادن [راجع به] کار من، برای دیدن نتایج صبر کنید.
2.Le jury juge la performance des athlètes.
2. هیئت داوری عملکرد ورزشکاران را قضاوت میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
jugeote
jugement
juge de touche
juge de lignes
juge d'instruction
juger bon de
juguler
jugé
juif
juillet
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان