خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قلاده
2 . لب دریا
[اسم]
la laisse
/lˈɛs/
قابل شمارش
مونث
1
قلاده
1.Il promène son chien sans laisse.
1. او سگش را بدون قلاده به گردش میبرد.
2.Tenir un chien en laisse.
2. سگی را در قلاده نگه داشتن.
2
لب دریا
حاشیه ی ساحل (و آب)
تصاویر
کلمات نزدیک
laine polaire
laine
lainage
laideur
laid
laisser
laisser en plan
laisser mûrir la poire
laisser tomber
laisser un message
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان