خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مکانیکی
2 . ساز و کار
[صفت]
mécanique
/mekanik/
قابل مقایسه
[حالت مونث: mécanique]
[جمع مونث: mécaniques]
[جمع مذکر: mécaniques]
1
مکانیکی
ماشینی
1.C'est le premier ordinateur mécanique.
1. این اولین کامپیوتر مکانیکی است.
2.C'est une porte mécanique.
2. این یک درب مکانیکی است.
[اسم]
la mécanique
/mekanik/
قابل شمارش
مونث
2
ساز و کار
مکانیزم
1.Les montres ont une mécanique compliquée.
1. ساعتها ساز و کاری پیچیده دارند.
تصاویر
کلمات نزدیک
mécanicien
méandre
mètre cube
mètre carré
mètre
mécaniquement
mécaniser
mécanisme
mécano
méchamment
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان