خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بدجنسی
[اسم]
la méchanceté
/meʃɑ̃ste/
قابل شمارش
مونث
1
بدجنسی
خباثت
1.Elle n'a pas agi par méchanceté, mais par ignorance.
1. او از روی بدجنسی رفتار نکرده است، بلکه از روی نادانی (رفتار کرده است).
2.Faire une méchanceté à quelqu'un
2. به کسی بدجنسی کردن
3.Je suis responsable de sa méchanceté.
3. من مسئول خباثت او هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
méchamment
mécano
mécanisme
mécaniser
mécaniquement
méchant
méchoui
méconnaissable
méconnaissance
méconnaître
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان