خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . در معرضگذاری
2 . پوشش رسانهای
[اسم]
la médiatisation
/medjatizasjˈɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
در معرضگذاری
در معرض دید قرار دادن
1.La médiatisation de l'affaire a été organisée avec soin.
1. در معرض دید قرار دادن این کار به خوبی برنامهریزی شده بود.
2
پوشش رسانهای
1.La médiatisation est souvent critiquée.
1. پوششهای رسانهای گاهی نقد میشوند.
تصاویر
کلمات نزدیک
médiatique
médiation
médiathèque
médiateur
média
médiatiser
médical
médicament
médicaments génériques
médication
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان