[اسم]

la médiation

/medjasjɔ̃/
قابل شمارش مونث

1 میانجی‌گری وساطت، پادرمیانی، مداخله

  • 1.La médiation interentreprises facilite les opérations entre sociétés.
    1. مداخله‌ی بین شرکتی عملیات بین شرکت‌ها را تسهیل می‌بخشد.
  • 2.Sans la médiation de ce journal, le gagnant du loto n'aurait pas été retrouvé.
    2. بدون میانجی‌گری این روزنامه، برنده‌ی لاتاری پیدا نشده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان