خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بلوطی
2 . قلابی (پزشک، وکیل و...)
3 . بهدامافتاده
4 . شاهبلوط
[صفت]
marron
/maʀɔ̃/
قابل مقایسه
[حالت مونث: marron]
[جمع مونث: marron]
[جمع مذکر: marron]
1
بلوطی
خرمایی، قهوهای
chaussures/cheveux/chemise... marron
کفشها/موها/پیراهن... خرمایی [بلوطی]
1. Elle a les yeux marron.
1. چشمانش خرمایی است.
2. Je porte une chemise orange et une jupe marron.
2. من یک پیراهن نارنجی و یک دامن قهوهای به تن دارم.
تطبیق marron
دقت کنید که marron در نقش صفت نباید با اسم قبل خودش تطابق بیابد چون از رنگهای موجود در طبیعت است.
2
قلابی (پزشک، وکیل و...)
بدون مجوز، غیرقانونی
مترادف و متضاد
malhonnête
véreux
honnête
intègre
pédiatre/avocat... marron(ne)
پزشک اطفال/وکیل... قلابی
1. Elle est une pédiatre marronne.
1. او پزشک اطفالی قلابی است.
2. Ne faites pas appel à cet avocat marron.
2. از این وکیل غیرقانونی کمک نخواهید.
3
بهدامافتاده
گیرکرده
informal
مترادف و متضاد
attrapé
dupé
être marron avec quelque chose
با چیزی به دام افتادن
Elles sont marron avec leurs contraventions à amnistier.
آنها با جرایم عفو عمومی به دام افتادند.
تطبیق marron
دقت کنید که marron در نقش صفت در این معنی نباید با اسم قبل خودش تطابق بیابد.
[اسم]
le marron
/maʀɔ̃/
قابل شمارش
مذکر
4
شاهبلوط
مترادف و متضاد
châtaigne
ramasser/manger... des marrons
شاهبلوط جمع کردن/خوردن...
1. Nous avions l'habitude de ramasser des marrons en forêt.
1. ما عادت داشتیم در جنگل شاهبلوط جمع کنیم.
2. On manger des marrons grillés ici.
2. مردم، این جا شاهبلوط تنوری میخورند.
تصاویر
کلمات نزدیک
marrer
marrant
marraine
marqué
marquis
marronnier
marrons grillés
mars
marseillaise
marseille
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان