1 . بردن 2 . جلو افتادن (ورزش) 3 . منتهی شدن 4 . رسم کردن (هندسه) 5 . پیش بردن 6 . راهنمایی کردن
[فعل]

mener

/m(ə)ne/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: mené] [حالت وصفی: menant] [فعل کمکی: avoir ]

1 بردن

مترادف و متضاد accompagner emmener
mener quelque chose dans/à quelque part
کسی را به/در جایی [بردن]
  • 1. L'autobus nous a menés au parc.
    1. اتوبوس ما را به پارک برده‌است.
  • 2. La guide les mena dans un lieu peu fréquenté par les touristes.
    2. راهنما آن‌ها را به جایی خواهد برد که توریست‌ها کمتر رفته‌اند.
  • 3. Le cavalier a mené le cheval dans l'écurie.
    3. سوارکار اسب را به اصطبل برده‌است.

2 جلو افتادن (ورزش) در نتیجه پیش افتادن

مترادف و متضاد dominer
  • 1.Ce joueur mène par deux sets à un.
    1. این بازیکن دو بر یک در این دست جلو افتاد.
  • 2.Elle a mené pendant les dix premiers kilomètres.
    2. او در ده کیلومتر اول جلو افتاد.
  • 3.Les Blancs menaient 1 à 0.
    3. تیم سفید 1 بر صفر جلو افتاد.
mener une compétition/course...
در رقابتی/مسابقه‌ای... پیش افتادن
  • Il a mené la course.
    او در مسابقه پیش افتاده‌است.

3 منتهی شدن

مترادف و متضاد aboutir à aller
mener à quelque part
به جایی منتهی شدن
  • 1. Cette route mène à leur ferme.
    1. این جاده به مزرعه‌شان منتهی می‌شود.
  • 2. J'ai conduit la route qui mène à l'Arc de Triomphe.
    2. من در جاده‌ای رانندگی کردم که به طاق پیروزی منتهی می‌شود.

4 رسم کردن (هندسه)

مترادف و متضاد tracer
Mener une parallèle/une perpendiculaire...
خط موازی/خط قائم... رسم کردن
  • 1. En géométrie, on apprendre comment mener les figures.
    1. در هندسه یاد می‌‌گیریم چطور اشکال را رسم کنیم.
  • 2. Les enfants ne peuvent pas mener correctement une parallèle.
    2. بچه‌ها نمی‌توانند خط موازی را درست رسم کنند.

5 پیش بردن هدایت کردن، رهبری کردن، اداره کردن

مترادف و متضاد conduire diriger gérer
mener quelque chose
چیزی را پیش بردن
  • 1. La présidente mène la réunion.
    1. رئیس جمهور جلسه را پیش می‌برد [هدایت می‌کند].
  • 2. Le commissaire souhaite mener cette enquête librement.
    2. کمیسر تمایل دارد این بازجویی را آزادانه پیش ببرد.

6 راهنمایی کردن رساندن

مترادف و متضاد guider
mener quelqu'un à quelque chose
کسی را به جایی بردن [رساندن]
  • 1. Cela ne vous mènera à rien !
    1. این مسئله تو را به هیچ جایی نمی‌رساند.
  • 2. La recherche, où peut-elle me mener ?
    2. این تحقیق مرا کجا می‌تواند ببرد؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان