خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دریا
[اسم]
la mer
/mɛʀ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: mers]
1
دریا
1.La mer est basse.
1. دریا در جزر است.
2.La mer est froide en cette saison.
2. (آب) دریا در این فصل سرد است.
3.La mer sera haute à sept heures.
3. دریا ساعت 7 شب در مد خواهد بود.
aller/passer à la mer
به کنار دریا رفتن/کنار دریا گذراندن
1. Cette année on va à la mer.
1. امسال به کنار دریا میرویم.
2. Ils ont passé tout l'été à la mer.
2. آنها کل تابستان را کنار دریا گذراندند.
La mer Caspienne/Méditerranée
دریای خزر/مدیترانه
J'adore les eaux turquoises de la mer Méditerranée.
عاشق آبهای فیروزهای دریای مدیترانه هستم.
une mer de sable
دریایی از شن [استعارهای]
Une mer de sable s'étendait à perte de vue.
دریایی از شن تا دوردستها گسترده میشد.
تصاویر
کلمات نزدیک
menuisier
menuiserie
menu
mentorat
mentor
mercantile
mercenaire
mercerie
merci
merci beaucoup.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان