فعل "s'occuper" در اینجا به معنی مراقبت کردن و انجام کارهای مراقبتی برای شخصی یا چیزی است.
2
مشغول کردن
سرگرم نگه داشتن
(occuper)
مترادف و متضاد
accaparer
distraire
occuper quelqu'un
کسی را سرگرم نگه داشتن
1.
J'occupe les enfants avec des jouets.
1.
من بچهها را با اسباب بازیها مشغول میکنم.
2.
La famille a fait un puzzle pour occuper les enfants.
2.
خانواده برای مشغول کردن بچهها یک پازل درست کردند.
توضیحاتی در خصوص فعل "occuper"
فعل "occuper" در اینجا به معنی پیدا کردن مشغولیتی برای کسی است که به همان مفهوم "مشغول کردن" یا "سرگرم کردن" کسی است.
3
مشغول (به کاری) بودن
پرداختن (به کاری)، فعالیت کردن (در کاری)
(occuper)
مترادف و متضاد
détenir
occuper un poste/une fonction...
در منصبی/سمتی... فعالیت کردن
1.
À quoi occupes-tu ton temps libre ?
1.
در زمان آزادت به چه کاری مشغول هستی؟
2.
Elle occupe un poste élevé dans cette entreprise.
2.
او در این شرکت در پستی کلیدی [مهم]، مشغول به کار است.
توضیحاتی در خصوص فعل "occuper"
فعل "occuper" همچنین به معنی اختصاص دادن زمان برای انجام کاری نیز هست، برای مثال:
"?À quoi occupez-vous vos dimanches" (یکشنبههایتان را به چه کاری اختصاص میدهید؟)
4
اشغال کردن
تصرف کردن، گرفتن، تصاحب کردن
(occuper)
مترادف و متضاد
envahir
prendre
occuper un lieu/un endroit/une place...
جایی/مکانی/فضایی... را تصرف کردن
1.
L'armée occupe l'aéroport.
1.
ارتش، فرودگاه را تصاحب میکند.
2.
L'ennemi occupe notre pays vaincu.
2.
دشمن، کشور مغلوب ما را اشغال میکند.
3.
La police a occupé illégalement mon logement.
3.
پلیس خانه مرا به طور غیرقانونی تصاحب کرد.
4.
Les ouvriers occupent l'usine.
4.
کارگران، کارخانه را تصاحب میکنند.
توضیحاتی در خصوص فعل "occuper"
- فعل "occuper" به معنی قدرت کشور یا منطقهای را در دست گرفتن و آنجا مستقر شدن است و معمولا جابجایی قدرت فاتح با دولت مغلوب صورت میگیرد.
- فعل "occuper" جدا از معنی نظامی آن به معنی اشغال کردن (جا) و یا جا گرفتن و فضا اشغال کردن نیز هست، همچنین به عنوان فعل "گرفتن" برای زمان نیز به کار میرود، برای مثال:
"Ces fauteuils occupent trop de place" (این مبلهای دستهدار زیادی جا میگیرند)
"La séance a occupé l'après-midi" (جلسه بعد از ظهر را گرفت) یعنی: "جلسه زمان [وقت] بعد از ظهر را گرفت [اشغال کرد].
- فعل "occuper" میتواند به معنی تحصن جمعی کردن در محل کار برای بیان نارضایتی و حقخواهی نیز باشد.
5
سکونت داشتن
ساکن بودن
(occuper)
مترادف و متضاد
habiter
loger
occuper quelque part
در جایی سکونت داشتن
1.
Nous occupons cette maison depuis toujours.
1.
ما همیشه در این خانه سکونت داشتیم.
2.
Qui occupe cet appartement ?
2.
چه کسی در این آپارتمان سکونت دارد؟
توضیحاتی در خصوص فعل "occuper"
فعل "occuper" اینجا به معنی زندگی کردن در جایی یا مکانی و اقامت گزیدن به صورت همیشگی و دائمی در آنجاست.