خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پوست کندن (میوه، سبزی)
2 . پوست انداختن
3 . یخ کردن
[فعل]
peler
/pəle/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته کامل: pelé]
[حالت وصفی: pelant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
پوست کندن (میوه، سبزی)
پوست گرفتن
1.J'ai pelé les pommes de terre.
1. من سیبزمینیها را پوست کندم.
2.Peler un fruit.
2. پوست گرفتن یک میوه.
2
پوست انداختن
پوست خود را از دست دادن
1.Cet enfant a pris un coup de soleil, il pèle.
1. این بچه در آفتاب سوخت و پوست انداخت.
3
یخ کردن
احساس سرما کردن
(se peler)
1.On pèle ici !
1. داریم اینجا یخ میزنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
pelage
pel
peinturlurer
peinture à rafraîchir
peinture
peler la cerise à quelqu'un
pelisse
pelle
pelle à poussière
pelleteuse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان