خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . زخم
2 . بلا
[اسم]
la plaie
/plˈɛ/
قابل شمارش
مونث
1
زخم
جراحت
1.Désinfecter une plaie
1. زخمی را ضدعفونی کردن
2
بلا
مصیبت
1.Cette malheureuse guerre d'Espagne a été une véritable plaie.
1. این جنگ مصیبت بار اسپانیا یک بلای حقیقی بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
plaidoyer
plaidoirie
plaider innocent
plaider coupable
plaider
plaignant
plain-pied
plaindre
plaine
plainte
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان