خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حمل کردن
2 . پوشیدن
3 . به تصویر کشیدن
4 . بردن (به جایی/نزد کسی)
5 . برانگیختن
6 . به بار آوردن (درخت)
7 . ثبت کردن
8 . (نام) داشتن
9 . باردار بودن
10 . رفتار کردن
11 . رفتن (به)
12 . تصویب کردن
[فعل]
porter
/pɔʀte/
فعل گذرا
[گذشته کامل: porté]
[حالت وصفی: portant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
حمل کردن
مترادف و متضاد
transférer
porter quelque chose
چیزی را حمل کردن
1. Le boxeur a porté ses gants.
1. بوکسور دستکشش را حمل کرد.
2. Le soldat portait un fusil.
2. سرباز یک تفنگ حمل میکرد.
2
پوشیدن
به تن داشتن
مترادف و متضاد
mettre
vêtir
porter une robe/un manteau...
پیراهنی/پالتویی... پوشیدن
1. Elle porte un joli manteau rouge.
1. او یک پالتوی زیبای قرمز به تن دارد.
2. Il porte toujours un jean et une chemise.
2. او همیشه یک شلوار جین و یک پیراهن میپوشد.
3
به تصویر کشیدن
به نمایش درآوردن
مترادف و متضاد
adapter
porter un roman à la scène/à l'écran...
رمانی را روی صحنه/روی پرده... به نمایش درآوردن
1. Il est possible de porter un roman à l'écran.
1. به نمایش درآوردن یک رمان روی پرده ممکن است.
2. Je porte cette pièce à la scène.
2. این نمایشنامه را روی صحنه به نمایش درمیآورم.
4
بردن (به جایی/نزد کسی)
مترادف و متضاد
apporter
porter quelque chose quelque part/à quelqu'un
چیزی را به جایی/نزد کسی بردن
1. Je lui porte les valises.
1. من چمدانها را میبرم پیشش.
2. Je porte les bouteilles vides à la poubelle.
2. من بطریهای خالی را به (سمت) سطل آشغال میبرم.
5
برانگیختن
باعث شدن
مترادف و متضاد
inciter
incliner
porter quelqu'un à (faire) quelque chose
کسی را به (انجام) کاری برانگیختن
1. Il m'a porté à croire.
1. او باعث شد من فکر کنم.
2. Son comportement me porte à croire qu'il était sincère.
2. رفتارش باعث شد که فکر کنم رو راست بوده.
6
به بار آوردن (درخت)
میوه دادن
مترادف و متضاد
fleurir
produire
porter fruits/fleurs...
میوه/گل... دادن
1. Ce pommier porte de beaux fruits.
1. این درخت سیب میوههای خوبی میدهد.
2. Les arbres de son jardin porte beaucoup.
2. درختان باغش بسیار میوه میدهند.
7
ثبت کردن
نوشتن
مترادف و متضاد
écrire
entrer
noter
porter quelque chose
چیزی را نوشتن
1. Il porte les corrections dans la marge.
1. در حاشیه، شکل درست غلطها را مینویسد.
2. Je porte toujours les erreurs de mon écriture.
2. من همیشه غلطهای متنم را مینویسم.
8
(نام) داشتن
مترادف و متضاد
titrer
porter un nom/un titre...
نامی/عنوانی... داشتن
1. Chacun porte un prénom.
1. هرکس یک نام کوچک دارد.
2. Elle portait le nom de Rosalie.
2. او نام خانوادگی روسالی را دارد. [نام خانوادگیش روسالی است]
9
باردار بودن
porter des petits/un embryon...
طولهای/جنینی... را باردار بودن
1. Cette femme porte des jumeaux.
1. این زن دوقلو باردار است.
2. Une chienne qui porte des petits.
2. سگ مادهای که چند طوله باردار است.
10
رفتار کردن
(se porter)
مترادف و متضاد
agir
comporter
se porter bien/mal
خوب/بد رفتار کردن
1. Je me porte bien avec ma mère.
1. من با مادرم خوب رفتار میکنم.
2. Nous nous sommes portés mal avec les invités.
2. ما با مهمانان بد رفتار کردیم.
11
رفتن (به)
(se porter)
se porter vers...
به... رفتن
1. Il se porte vers l'école.
1. به مدرسه میرود.
2. Je me suis porté vers la porte.
2. به سمت در رفتم.
12
تصویب کردن
porter jugement sur/contre quelque chose
حکمی را له/علیه چیزی تصویب کردن
1. La comité des juges ont porté un jugement sur le soutien des droits des enfants.
1. هیئت داوران حکمی را به نفع [له] حمایت از حقوق کودکان تصویب کردند.
2. Le cour a porté un jugement contre lui.
2. دادگاه حکمی علیه او تصویب کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
portemine
portemanteau
portefeuille
porte-à-porte
porte-à-faux
porter atteinte à
porter bonheur
porter de l'eau à la rivière
porter plainte
porteur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان