1 . معرفی کردن 2 . نشان دادن 3 . خود را معرفی کردن 4 . ارائه کردن 5 . مجری‌گری کردن 6 . دراز کردن 7 . دارا بودن 8 . پیش آمدن 9 . حضور داشتن (در دادگاه) 10 . متقاضی شدن
[فعل]

présenter

/pʀezɑ̃te/
فعل گذرا
[گذشته کامل: présenté] [حالت وصفی: présentant] [فعل کمکی: avoir ]

1 معرفی کردن

مترادف و متضاد exhiber montrer
présenter quelque chose
چیزی را معرفی کردن
  • Nous présentons notre nouveau produit la semaine prochaine.
    ما محصول جدیدمان را هفته آینده معرفی می‌کنیم.
présenter quelqu'un
کسی را معرفی کردن
  • 1. Je vais vous présenter aux membres de l'association.
    1. می‌خواهم به اعضای انجمن معرفی‌تان بکنم.
  • 2. Mesdames et messieurs, je voudrais vous présenter ma chère femme, Hélène.
    2. خانم‌ها و آقایان، قصد داشتم زن عزیزم را به شما معرفی کنم: "هلن".

2 نشان دادن نمایش دادن، در معرض دید قرار دادن

مترادف و متضاد faire apparaître montrer proposer
présenter quelque chose
چیزی را نشان دادن
  • 1. Elle l'a présenté comme le nouvel Einstein.
    1. او را جوری نشان داد انگار انیشتین ثانی بود.
  • 2. La ministre a présenté la réalité telle qu'elle est.
    2. وزیر حقیقت را همانطور که هست، نشان داد.
  • 3. Le serveur nous présente la carte.
    3. گارسون، منو را نشانمان می‌دهد.

3 خود را معرفی کردن (se présenter)

مترادف و متضاد se nommer
se présenter (à quelqu'un)
خود را (به کسی) معرفی کردن
  • 1. Il a commencé par se présenter à l'auditoire.
    1. او با معرفی خودش به شنوندگان شروع کرد.
  • 2. Je me présente : je m'appelle Alex.
    2. من خودم را معرفی می‌کنم: اسمم "الکس" است.
  • 3. Présentez-vous en quelques mots.
    3. خود را در چند کلمه معرفی کنید.

4 ارائه کردن ارائه دادن

مترادف و متضاد exposer proposer
présenter quelque chose
چیزی را ارائه کردن/دادن
  • 1. J'ai un texte à présenter.
    1. من متنی دارم که باید ارائه بدهم.
  • 2. Les représentatifs présentent un projet de loi en Conseil des ministres.
    2. نمایندگان این لایحه قانونی را در مجمع وزیران ارائه می‌کنند.

5 مجری‌گری کردن اجرا کردن

présenter une émission
برنامه‌ای را اجرا کردن
  • Jimmy Fallon présente Saturday Night Live, ça doit faire un peu près 4 ans.
    جیمی فلن، برنامه زنده «یکشنبه شب‌ها» را تقریباً 4 سال است که اجرا می‌کند.

6 دراز کردن جلو آوردن

مترادف و متضاد donner tendre
présenter le bras/la jambe... à quelqu'un
دست/پا... را برای کسی دراز کردن
  • Je présente le bras à une personne âgée pour l'aider à marcher.
    من دستم را برای آن فرد مسن دراز می‌کنم تا کمکش کنم [بتواند] راه برود.

7 دارا بودن داشتن، شامل بودن

مترادف و متضاد comporter comprendre offrir
présenter quelque chose
دارای چیزی بودن
  • 1. Ce site Internet présente de nombreux liens avec les artisans de la région.
    1. این سایت اینترنتی دارای لینک‌های زیادی با صنعتگران منطقه است.
  • 2. Cela présentait beaucoup de choses intéressantes.
    2. چیزهایی جالبی داشت.

8 پیش آمدن اتفاق افتادن، فراهم شدن (se présenter)

مترادف و متضاد apparaître se produire survenir
  • 1.Ça s'est présenté comme une miracle.
    1. مثل یک معجزه پیش آمد.
  • 2.Une occasion de la rencontrer s'est présentée.
    2. یک موقعیت دیدار فراهم شد. [پیش آمد.]

9 حضور داشتن (در دادگاه) حاضر شدن (se présenter)

مترادف و متضاد comparaître
se présenter au tribunal
در دادگاه حاضر شدن
  • Ils se sont présentés au tribunal.
    آنها در دادگاه حاضر شدند.

10 متقاضی شدن درخواست (کار) دادن (se présenter)

مترادف و متضاد se proposer
se présenter pour un emploi
برای کاری متقاضی شدن
  • 1. Il faut que vous vous présentiez pour un emploi qui te plaît.
    1. باید برای کاری متقاضی بشوید که دوستش دارید.
  • 2. Ma sœur s'est présentée pour l'emploi du secrétaire.
    2. خواهرم برای کار منشی‌گری متقاضی شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان