خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اولویت
[اسم]
la priorité
/pʀijɔʀite/
قابل شمارش
مونث
[جمع: priorités]
1
اولویت
حق تقدم
1.Il ne faut pas voir en priorité le profit à court terme.
1. نباید سود کوتاه مدت را در اولویت قرار داد.
2.La sûreté du personnel est une priorité absolue.
2. ایمنی کارکنان اولویتی بیچون و چراست.
3.voir en priorité
3. مقدم دیدن [در اولویت قرار دادن]
تصاویر
کلمات نزدیک
prioritaire
prion
printemps
printanier
principe
pris
prise
prise de contrôle
prise de courant
prise de sang
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان