1 . محروم کردن 2 . خود را محروم کردن
[فعل]

priver

/pʀive/
فعل گذرا
[گذشته کامل: privé] [حالت وصفی: privant] [فعل کمکی: avoir ]

1 محروم کردن بی‌بهره کردن

  • 1.L'orage nous a privés d'électricité.
    1. طوفان ما را از (داشتن) برق محروم کرد.
  • 2.Vous serez privé du plaisir de la revoir.
    2. شما از لذت دوباره دیدنش محروم خواهید بود.

2 خود را محروم کردن چشم پوشیدن، صرف نظر کردن (se priver)

  • 1.Est-ce difficile de te priver de cigarettes ?
    1. سخت است که از سیگار صرف نظر کنی؟
  • 2.Nous ne nous privons de rien.
    2. ما خودمان را از هیچ چیز محروم نمی‌کنیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان