خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قول
[اسم]
la promesse
/pʀɔmɛs/
قابل شمارش
مونث
1
قول
عهد، وعده
1.Il a fait une promesse à sa mère.
1. او به مادرش یک قول داده است.
2.Une promesse faite sous la contrainte est sans valeur.
2. وعدهای که تحت فشار [زور] انجام شود، بی ارزش است.
تصاویر
کلمات نزدیک
promeneur
promener
promenade
prolétariat
prolétaire
promesse d'achat
prometteur
promettre
promettre monts et merveilles
promiscuité
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان